جدول جو
جدول جو

معنی کاکی مار - جستجوی لغت در جدول جو

کاکی مار
نیلوفر صحرایی، پیچک صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاشی کار
تصویر کاشی کار
کسی که آجر کاشی را در ساختمان ها کار می گذارد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَمْ مَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانۀ شهرستان سقز. واقع در 27هزارگزی جنوب باختری بانه و 3هزارگزی مرز ایران و عراق، دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
نوعی از مار:
قدرت انگیخته ز خاک نفاق
کاسه ماری بصورت آدم.
حکیم شرف الدین (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
یکی از قلاع سه گانه واقع در ’چناشک’ از دهات کوهسار که بر قلۀ کوه واقع است و اکنون ’دشلی’ نام دارد، (مازندران و استرآباد) ترجمه وحید مازندرانی ص 116 و 176)
لغت نامه دهخدا
مارماهی، (آنندراج)، قسمی از ماهی بشکل مار، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مار ماهی شود
لغت نامه دهخدا
آنکه کاشی را در بنا کار گذارد، بنایی که در آن کاشی کار گذاشته شده: (جمیع دکاکین و خانات کاشی کار دو طبقه و حمامات ویران شده اجساد قتیلان تبریزی همچنان در کوچه ها و بیوت و بازار ها افتاده بود) (عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه مار
تصویر کاسه مار
نوعی مار: (قدرت انگیخته زخاک انفاق کاسه ماری بصورت آدم) (حکیم شرف الدین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهی مار
تصویر ماهی مار
یکی از اقسام ماهیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشی کار
تصویر کاشی کار
((~. گَ))
آن که کاشی را در بنا کار گذارد، بنایی که در آن کاشی کار گذاشته شده است
فرهنگ فارسی معین
دوباره، کمی بعد
فرهنگ گویش مازندرانی
کلون در، چوبی که در ساخت کلون در به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچک صحرایی، نیلوفر وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
نامادری، مادر ناتنی
فرهنگ گویش مازندرانی
خوکی که توله به همراه داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
سارخاکی، سار خاکستری، سار صورتی
فرهنگ گویش مازندرانی
دوا و درمان، پیچک صحرایی سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی پیچک از نوع گل شیپوری، پیچک صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی